۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

زن،دور
مرد،دور
چشم ها ،دور
می شود پله پله اوج گرفت
می شود ذره ذره پایین شد
و تمام روز را
در حسرت خوشبختی تاریک کرد
من ، دور
تو ، دور
دست ها دور
نوازش ت را کم می آورم
و صدای استخوان هایم
درگوش باد می پیچد ...
لیلا/7اسفند1390

۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

خواب هایم را می شکافی
سینه ام را
دردهایم را ...
و نفس هایت
سنگین و گرم
در شب هایم شناوراند
نگاه ت را کجا پنهان کرده ای
که آینه از برهنگی لحظه ها سرریز می شود؟

لیلا/اسفند1390

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

شاید این سطرها
بهانه ی شعری
در قحطی احساس
وقتی واژه ها جان می دهند
جمله ها نفس بر می شوند
در مکث های مکرر
جایی که وزن و قافیه را
در هزارتوی ذهنم گم می کنم
حروف نام تو می رقصند
و مرا
که سرگشته ای بی زبان ام
به حرف وا می دارند

لیلا اسفند 1390

۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

بی خیال نشسته بودی
جایی حوالی درد
سرود باران می خواندی
و ترانه ی ماه
چیزی در نگاهت لرزید
دستانت را بازکردی
پروانه ای در خیالت افتاده بود
و تو دیگر هم نشین باد نبودی ...

لیلا
اول اسفند 1390

۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

دیگر دلتنگ نیستم
مثل تو که دیگر شبیه آن روزها نیستی
روزهایی که سرگردان چشم های تو بودم
و تو سرگرم تردیدهای عاشقانه ات
حال و هوای این روزهایم
مثل شب های بیداری روزگار تو ست
بی حوصله پر رخوت سرد ...

لیلا
بهمن 1390

۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

چشم هایم را نشانه می روی
تکه هایم را زمین جمع می کند
و رودخانه ای همرنگ تنهایی ام
بر لبانت جاری می شود
دستم به نگاه ت نمی رسد
در آغوشم بگیر ...

لیلا/زمستان1390
در امتداد فصل ها
به واژه صبر می رسم
دست در دست شب
کنار سایه ات پیر می شوم
نگاه کن
زمستان از موهای من آغاز می شود ...

لیلا/26بهمن1390

۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

از زمستانی که دستانت را از من گرفت
تا بهاری که چشم هایم را به شب سپرد
قرن ها فاصله بود
تو دچار سکوت شدی و من
جوانه ها را تا ریشه یخ بستم
و فاصله بین امان دیگر اقیانوس نبود ...

لیلا بهمن 1390
دست به دامان شعرم
در این فضای غریب
وقتی واژه ها از تردید های تو
سرگردان می شوند ...

لیلا
بیست و چهارم بهمن ماه هزار و سیصد و نود

۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

در هوایی که نیستی
نفس شماره می کنم
تا صفر می دوم
به کبودی می رسم
در دقایق درد
...

لیلا
بهمن 1390
در هوایی که نیستی
نفس شماره می کنم
تا صفر می دوم
به کبودی می رسم
در دقایق درد
...

لیلا
بهمن 1390
تو هیچ وقت نبودی
-شکل ماه- را
زل زده بودم به چشم تو
و درست وقتی هلال می شدی
سردم شد
این جا
نه روشنی
نه برف
نه سکوت
دلداری ام نمی دهند
و گرگ های همیشه گرسنه ی تن ات
تا کبودی زوزه می کشند ...

لیلا
بیستم بهمن ماه 1390

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

وقتی با سکوت
ناگفته ها را اقرار می کنی
جز توفانی از احساس
بر سطرها چه می ماند
معشوقه یا دوست
ظرافتی که زن نوشته هایش را
به چشمان تو می سپارد ...

لیلا هفدهم بهمن 1390
می گویی
دوستت داشتم
دوستت دارم
نمی فهمم
چرا رفتی
چرا ماندم ...
گاهی که خیال می کنم خوشبختم
خودم را به خواب می زنم
تا رد نوازش هایت را دوباره پیدا کنم
می خواستی شاعر چشم هایم باشی
قاتل خنده هایم شدی
آن سوی رویا بی هیچ تاملی به دیدنم بیا
شاید حضور دستهایت
عاشقانه بیدار کند مرا ...