زن،دور
مرد،دور
چشم ها ،دور
می شود پله پله اوج گرفت
می شود ذره ذره پایین شد
و تمام روز را
در حسرت خوشبختی تاریک کرد
من ، دور
تو ، دور
دست ها دور
نوازش ت را کم می آورم
و صدای استخوان هایم
درگوش باد می پیچد ...
لیلا/7اسفند1390
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس