نگاهم به آب گره می خورد
مرغان دریایی بر شانه ام جا خوش کرده اند
نوک می زنند به قلبم
بر موجی که که از بازوانت باز می گردد تکیه می کنم
و به یاد می آورم
ماهیگیری خسته ام
چشم ها در آسمان شنا می کنند
و صدایم آبی تر از همیشه
نامت را تکرار می کند
پارو می زنم
پارو می زنم
به کرانه نزدیک می شوم
تور رویا از همیشه لبریز تر است...
غروب شگفت انگیزی ست
ساحل در آغوشم می کشد
می بینمت
فانوس خاطره در دست ایستاده ای
پولک چشم هایت چه برقی می زنند
و من کنار دریا
همیشه عاشق می شوم ...
لیلا اول مهر ماه هشتاد و نه
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس