یک تکه ابر هم در آسمان نیست
آبی تا چشم کار می کند.
اینجا که لم می دهم
پنجره را آسمان پر می کند.
و تنها لکه های آن
طیاره هایی که به این سو و آن سو می پرند!
و من در انیشه ی اینکه
چقدر ساده دلانه نقش آمدن تو را تصویر می کردم!
حالا می دانم اما
هرگز خیال آمدن در سرت نبود!
با اینهمه هنوز هم طیاره ها را تماشا می کنم
و آبی آسمان را ...
لیلا 12 آوریل 2009
دو داستان
۵ سال قبل
و آبی آسمان ٬خود٬ دوست داشتنی است.
پاسخحذفبا تمام لکه ها
٬چه سیاه چه سپید
ع.رضا
در ادامه شعر بهمن ماه شما
پاسخحذف______________________
دستان تو در دستم
لرزان غزلی در دست
آرام نگاهی
به صفای ترس یک بوسه کوتاه
در ساعت اول
لرزان نوایی از سر خواندن آن یک غزل عشق
لرزان دست معشوقه ام در دست