این خورشید که هی طلوع می کند
هی غروب
خبر ندارد انگار بعد از رفتنت
طولانی ترین شب قطبی به آسمانم کوچ کرده ...
و این باد
باد لعنتی
که هی می کوبد
می کوبد بر درم
نشنیده انگار
بعد از تو
کر ترین گوش های جهان به شنوایی ام چسبیده ...
زیر باران نشسته ام
جوی های دلتنگی جاری ست بر تنم
و ابرها
این ابرهای دیوانه ی آبستن
نمی دانند که دوریت
زهدان خاطرم را چه بی رحمانه سترون کرده ...
من تورا هزاران بار
به هزار بهانه
خواب دیده ام
و انتقام نبودنت را
از ساعت ها دقیقه ها وثانیه ها گرفته ام
آغوشت را سال ها
با سطر سطر شعرم تقسیم کرده ام
می دانی عزیزترین
این روزها دنیا شبیه رفتنت شده
پر از سوال
همه دروغ
سراسر نیرنگ ...
لیلا
دهم آبان ماه هشتاد و نه
دو داستان
۵ سال قبل
چتر عاشقانه ی دوست نمی گذارد که دل به برهوت ببندم.
پاسخحذفخانه ات به سیاره ی زمین در ابتدای تولدش میماند
بهانه اش حضور انسان است
بهانه ای که خیلی زود به انکار او زبان باز میکند
دروغ ها و نیرنگ ها، توپ بازی اند
نه دروازه ای ، نه یلی ، نهر قهرمانی
تنهایی انسان بزرگ ترین تراژدی هارا خلق کرده و خواهد کرد .
تنها چشمان عاشق است که نیاز مند نیست
سلام
من تورا هزاران بار
پاسخحذفبه هزار بهانه
خواب دیده ام
عشق گاهی هم حکایت می کند
پاسخحذفاز جدائی ها شکایت می کند
عشق گاهی دست لرزان تو می گیرد درون دست خویش
گاه لبخندی به لب های تو گاهی کوه درد
عشق گاهی یک بغل دلواپسی
عشق گاهی مستیسازشبو اطلسی
و
عشق گاهی راز پروانه ست پیرامون شمع
گاه حس اوج تنهائی ست در انبوه جمع
عشق گاهی شوری هجران دوست
تلخی هرگز ندین های اوست
عشق گاهی بوی رفتن می دهد
صوت شبناک تو را سر می دهد...
برایت آرزوی بهترین ها
صادقانه
پاسخحذفسرودم
با دستان باران
پاک و بی تکبر
زیر پولکهای خندان آفتاب
از نگاهت که
طعم توتک داشت
و توکه شعر ناتمامی
در امتداد تاریکی
با تازیانه
شعرم را
به باد سپردی
لیلا جان
روان و دلنشین مثل همیشه
فیروزه
فیروزه ی عزیزم هر شب شعری از کتابم را می خواند
پاسخحذفچند شب پیش آن قدر در کلماتم غرق شده بود که نوشته ی بالا در ذهن اش جاری شد
و چفدر هم زیباست
و چفدر هم از دل من می گوید
ممنون بانوی فیروزه ای
برای بودنت
برای احساست
و اندیشه ات
لیلا