۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

بهارم باش
پاییزم
تابستانم شو
زمستانم
موهایم را بباف
بگذار دستانت رنگ شب بگیرند
شانه هایم را نوازش کن
شاید زمهریر تنم اسیر شعله شود
ببوس مرا
بارها و هزاران بار
تا دوزخ لب ها
به آفتاب سلام کنند
اینکه می خواهم پرنده ات باشم
حقیقت غمگینی است
که پرواز را به اوج تنهایی می برد
و غربت که در انتهای بودن
آهسته صد ساله می شود

لیلا
بیست و یکم آگوست 2011

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برایم بنویس