۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

مرد شهریور
ای رویای آبی
نگاه کن
شعرم از انگشتانت چگونه غزل می نوشد
و کاکلی های بی قرار چشمانم
چگونه ترانه ی سفر را
در آسمانت به پرواز می کشند
در گرگ و میش رهایی
جایی میان رفتار تشنگی و نجابت دستانت
ستاره بختم روشنی را طلوع می کند
و من آفتاب ناگزیر حضورت را
به آشیانم می خوانم
و تمام زنانگی ام پروانه ای می شود
که پیروزی عشق را فاتحانه جشن می گیرد

لیلا
تهران
اول آگوست دوهزار و یازده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برایم بنویس