دیر آمدی عزیز
مرغ از قفس پرید
این لولی سرگشته را
بیش از این ها اسیر نتوان کرد...
پرهای کنده ، بی نوا دلم
تازیانه دلتنگی ، کبود است تنم
دلبسته ام به آن پرواز
که ماه را آشیان کند
و آسمانی که
وسعت تنهایی را
همرنگ چشمان تو باشد...
لیلا
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس