۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

داستان تازه چه در بساط ات هست؟
تکرار همیشه ی دلتننگی
یا رخوت میان حالا و همیشه؟
چراغ به دست به رویایت می آیم
تا تاریکی خیالت مرا به کام نکشد.
و سکوت ترانه ی بی حوصلگی را
نزدیک نرمه ی گوش ها نخواند .
به پنهانی ترین لایه های فکرت باریده ام
و تو را
که مثل هیچ کس نیستی و مثل همه ای
خوب می شناسم
عشق را در من تمام کن
بریده های تنم را نوک هفت کوه قسمت کن
و مرا دوباره صدا کن
می خواهم معجزه ی زمان را دوباره ببینی!

لیلا 12 تیر ماه 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برایم بنویس