داستان تازه چه در بساط ات هست؟
تکرار همیشه ی دلتننگی
یا رخوت میان حالا و همیشه؟
چراغ به دست به رویایت می آیم
تا تاریکی خیالت مرا به کام نکشد.
و سکوت ترانه ی بی حوصلگی را
نزدیک نرمه ی گوش ها نخواند .
به پنهانی ترین لایه های فکرت باریده ام
و تو را
که مثل هیچ کس نیستی و مثل همه ای
خوب می شناسم
عشق را در من تمام کن
بریده های تنم را نوک هفت کوه قسمت کن
و مرا دوباره صدا کن
می خواهم معجزه ی زمان را دوباره ببینی!
لیلا 12 تیر ماه 1388
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس