از لا به لای همه ی آرزوهای دیروز زندگی
مردی به شکل تو امروز
از تاریک ترین حاشیه های خاطرم قد می کشد.
با دستانی که با آبی رگ ها نقاشی شده اند
و مردانگی حیرت آوری که در ثانیه های اضطراب
با فاصله و انتظار پیوند می خورد
وقتی که در تاریک روشنای سحر
در امتداد طلوع قدم می زنی
و از پس شرقی ترین قله ها سر می کشی
زنانگی گمشده ی دیروزم را
امروز به تماشا می نشینم.
لیلا
تهران تابستان 1388
دو داستان
۵ سال قبل
نازنینم،
پاسخحذفهر روز شعر هات نابتر میشه. و بیشتر دلتنگت می شوم.
بدون حاشیه می گویم. زود بیا.
این روز ها از هیچ چیز حیرت نمی کنم ، حتی وقتی متوجه آدرس وبلاگت شدم .چه خوب که برایم یک کامنت گذاشتی تا رد آن را بگیرم و برسم به این شعر های لطیف و نغز و خوش آب و هوا و کمی روی نیمکت خیالی ام بنشینم و نفس بکشم . از روی آدرسی که لینک کرده بودم همیشه به یک شعر می رسیدم و همان را باز میخواندم و بر می گشتم .
پاسخحذفاینجا مثل یک پیاله آب خنک چشمه است در لهیب کویر.
سلام