۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

از لا به لای همه ی آرزوهای دیروز زندگی
مردی به شکل تو امروز
از تاریک ترین حاشیه های خاطرم قد می کشد.
با دستانی که با آبی رگ ها نقاشی شده اند
و مردانگی حیرت آوری که در ثانیه های اضطراب
با فاصله و انتظار پیوند می خورد
وقتی که در تاریک روشنای سحر
در امتداد طلوع قدم می زنی
و از پس شرقی ترین قله ها سر می کشی
زنانگی گمشده ی دیروزم را
امروز به تماشا می نشینم.

لیلا
تهران تابستان 1388

۲ نظر:

  1. نازنینم،
    هر روز شعر هات نابتر میشه. و بیشتر دلتنگت می شوم.
    بدون حاشیه می گویم. زود بیا.

    پاسخحذف
  2. این روز ها از هیچ چیز حیرت نمی کنم ، حتی وقتی متوجه آدرس وبلاگت شدم .چه خوب که برایم یک کامنت گذاشتی تا رد آن را بگیرم و برسم به این شعر های لطیف و نغز و خوش آب و هوا و کمی روی نیمکت خیالی ام بنشینم و نفس بکشم . از روی آدرسی که لینک کرده بودم همیشه به یک شعر می رسیدم و همان را باز میخواندم و بر می گشتم .
    اینجا مثل یک پیاله آب خنک چشمه است در لهیب کویر.
    سلام

    پاسخحذف

برایم بنویس