نسیم انگشتان مهربانت بر گندمزار تنم می لغزد و
حسی غریب در ژرف ترین محراب قلبم
حضور موسیقی نوازش را پای کوبان جشن می گیرد.
سیاهی شب چشمانم، روشن از پاکی رویت
نه آرام می شناسد و نه خواب
و دستهایم بی قرار از بودن ات
پرواز به آبی دشت آسمان را پرنده می شوند.
آهنگ صدایت از هفت آسمان به گوش می رسد،
وقتی سرود عشق را زمزمه می کنی
و دهانم شیرینی کلامت را با اشتیاق می چشد.
در تو می میرم و با تو در می آمیزم
عاشقانه ترین شعرهایت را برایم بخوان.
حسی غریب در ژرف ترین محراب قلبم
حضور موسیقی نوازش را پای کوبان جشن می گیرد.
سیاهی شب چشمانم، روشن از پاکی رویت
نه آرام می شناسد و نه خواب
و دستهایم بی قرار از بودن ات
پرواز به آبی دشت آسمان را پرنده می شوند.
آهنگ صدایت از هفت آسمان به گوش می رسد،
وقتی سرود عشق را زمزمه می کنی
و دهانم شیرینی کلامت را با اشتیاق می چشد.
در تو می میرم و با تو در می آمیزم
عاشقانه ترین شعرهایت را برایم بخوان.
لیلا
تهران 5 مرداد 88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس