۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

شالیزارها در نی نی چشمانت سبز می شوند
و لبانت از عطر سرزمین های بارانی لبریز می شود
وقتی سرودی از زندگی می خوانی!
حکایت دریاست خنده های قشنگت
و تورهای ماهیگیران فقیر
که یکباره پر از شاه ماهی می شوند !
شکوفه های نارنج در دستان پر مهرت
سرمست از شوق چه عطر افشان می شوند!
چکاوک ها را ببین
که چگونه در آسمانت دسته دسته
اوج می گیرند بال می زنند!
جان زندگی تویی
و من
در شمالی ترین گوشه ی سرزمینم بازت یافته ام !
لیلا

۱ نظر:

  1. دوست دارم کویر را
    میدانی چرا؟
    دوست دارم کویر را
    چرا که در شبهای تف زده و رویائیش
    میتوانم از بام کاهگلی خانه مان به ستاره ام
    که گریخته با دستانی بی قرار بیاویزم
    و در نخلستان هایش همانگونه که زمین سینه اش
    به انتظار قطره آبی چاک چاک شده
    به انتظار ستاره ی گمشده ام
    دوباره تو رادر جان تشنه ام باز یابم

    پاسخحذف

برایم بنویس