۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه


ترجمه چند شعر از رزه آوسلندر


آن سوی دیوار
راوی افسانه ها رویا را نفس می کشد
زندگی را می ستاید
عشق را با رنگ جادویی اش
و حقیقت سبز را .
در هر پنج قاره
پشت دیوارها
راوی افسانه ها
زندگی را می ستایند
و عشق را.

........

کیستم؟

شعر می سرایم در لحظه های تردید
به وقت شادی
شعرها در من نوشته می شوند
کیستم اگر ننویسم؟؟

.......

فقط می دانم

می پرسی ام چه می خواهم؟
خود نمی دانم
فقط می دانم
رویا پردازم
و زندگی ام بسته به رویاست و
در ابرها غوطه ورم
فقط می دانم
انسان ها را دوست دارم
کوه ها
باغ ها
و دریاها را
فقط می دانم
رفتگان بیشماری در من می زیند
لحظه ها را می نوشم و
فقط می دانم
این فراز و نشیب ها بازی زمان است ...

........

من

مرجان دریای خطرات
نسیم را به انتظار نشسته ام
صیدم کن بانو
بیاویزم بر گردنت
که این همه ی خوشبختی من است ...

........

نفس

در اعماق رویاهای من
خون می گرید زمین
ستارگان در چشمانم لبخند می زنند
مردمانی بسیار به سراغم می آیند
با پرسش های رنگ به رنگشان
سقراط را بجویید می گویمشان
سروده ی دیروزم و وارث فردا
اکنون نفس ام نام دارد...

......


۱ نظر:

  1. در اعماق رویاهای من
    زمین خون می گرید
    ستاره ها
    در چشمانم لبخند میزنند

    آدم ها
    با پرسش های رنگارنگشان
    می آیند پیش من
    پاسخ من همیشه این است:
    بروید پیش سقراط

    گذشته مرا به شعر سروده است
    من
    آینده را به ارث برده ام
    نفس من
    یعنی
    اینک

    (برگرفته از کتاب سرزمین مادری، گزیدۀ اشعار رزه آوسلندر، ترجمۀ حسین منصوری، نشر ققنوس، 1382)

    پاسخحذف

برایم بنویس