درخت ها از اعماق بودنم قد می کشند
و سرشاخه ها ی رشد - این زائران همیشه ی نور-
از شانه هایم سر می زنند
نزدیکی به من
نزدیک تر از زمین
ریشه هایم را در آغوش گرفته ای و
من زندگی را با قدرت از ذرات وجودت می بلعم
بخوان برایم
بخوان
سرود باران را
که سالهاست آبستن دردم
و خاک مرا که در حسرت فرو کشیدنت
قاچ قاچ شده است بارور کن
بنویس بر قامت سبزم
هر چه آرزوی نهفته را و
نگاه کن که میوه های اندیشه ام
از همیشه رسیده ترند ...
لیلا
4 آبان 1388
دو داستان
۵ سال قبل
سلام...
پاسخحذف