آسمان بی پرنده و
دریا بدون موج
تکرار غم انگیزی ست از نبودنت
گاهی خیال می کنم اما
آبی بس است برای پرواز و
تر شدن برای غربت.
این روزها در نبود صدا
چشم ها با تو حرف می زنند.
نگاهم را تا بیکران چشم هایت پرواز می دهم
و با دست ها ی نازکم به جانبت پارو می زنم
می خواستم کوبنده موج دریای خیالم باشی
و تنها در بندرگاه آغوش من کناره بگیری
می خواستم تک درخت باغچه ات باشم و
همه فصل ها از لب هایم گیلاس بچینی
می خواستم تو باشی
من باشم
تکراری نباشیم...
کجایی ای نجات دهنده ی من
تا پروازم را ببینی و به ساحل رسیدنم را
از در درآ و در آغوشم بگیر
ریشه های درد را بکن
سایه ام باش...
لیلا
هجده اکتبر دوهزارو نه
دریا بدون موج
تکرار غم انگیزی ست از نبودنت
گاهی خیال می کنم اما
آبی بس است برای پرواز و
تر شدن برای غربت.
این روزها در نبود صدا
چشم ها با تو حرف می زنند.
نگاهم را تا بیکران چشم هایت پرواز می دهم
و با دست ها ی نازکم به جانبت پارو می زنم
می خواستم کوبنده موج دریای خیالم باشی
و تنها در بندرگاه آغوش من کناره بگیری
می خواستم تک درخت باغچه ات باشم و
همه فصل ها از لب هایم گیلاس بچینی
می خواستم تو باشی
من باشم
تکراری نباشیم...
کجایی ای نجات دهنده ی من
تا پروازم را ببینی و به ساحل رسیدنم را
از در درآ و در آغوشم بگیر
ریشه های درد را بکن
سایه ام باش...
لیلا
هجده اکتبر دوهزارو نه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس