۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

معجزه این است که به خانه می آیی
و من در را به روی نگاهت می بندم ...
این بار پشت پنجره پنهان نمی شوم
بارانی ات از اشک ذره ای تر نمی شود...
عمر روز های بد مستی گذشت
که بیایی به وقت دلتنگی و
جایم بگذاری با دل تنگ...
به ایوانم بریز
همه بی حوصلگی ها را
خودخواهیت را جارو می زنم
ذرات پریشانی ست که بر باد می دهم
و تو سراسیمه از پله پایین می دوی ...

لیلا
11 آبان 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برایم بنویس