زنی که در شعر آب تنی می کند
هم آغوش واژه ها میشود
زمان را با افعال اندازه می گیرد
دل به قافیه می بندد
چکامه در دست در امتدا اوراق می دود
از شرح آنچه داستان زندگی ست هراسی ندارد
سرنوشت را به قصیده پیوند می زند
یاد گرفته هر چه از تنهایی چشیده به سطر ها بریزد
و از کاغذ به رویا سفر کند ...
از حالا تا همیشه بر آتش ناگفته ها می رقصد
و بر تاول نا شنیده ها چرخ می زند
خواب غزل می بیند
به روزگارمی خندد
از عشق می نویسد
زنی که در شعر آب تنی می کند چه خوشبخت است ...
لیلا
چهارم آذر ماه هشتاد و هشت
دو داستان
۵ سال قبل
بی نظیر بود. مدتها چنین شعر زیبایی نشنیده بودم
پاسخحذفآغازی زیبا دارد ،کاش فقط همین دوخط بود
پاسخحذف