طعم شور لب هایت
-که تکرار دریاست -
جا مانده در خطوط تنم
که انگار همه ی کوره راه های زمین را پیموده اند...
حس می کنم نفس هایم
از خنده های تو وام می گیرند و
حالا که توغمگینی
سخت به شماره افتاده اند...
خواب های تو پر شده از
پرهای طاووس پر فریب نگاه عاشقانه ام
و چشمان ات دشت های رویا را به ناز می خرامند...
سرم را که بر سینه ات می گذاری
هیاهوی قلبت را به اندیشه ام می سپاری و
آخرین تکه های صدایم را
با بوسه هایت آرام می کنی...
بیا گام هایت را بر چرخشم به دور حضورت بگذار
به تاک تن ات پیوندم بده و
از خوشه های بنفشم جرعه جرعه بنوش ...
لیلا
25 شهریور 1388
دو داستان
۵ سال قبل
راستش نمی دانم وقتی اینجا می آیم میل نوشتن ام می رود و فقط دوست دارم بشنوم . اینجا موسیقی قشنگی دارد و من هر بار می آیم دوست ندارم برگردم. شاید به خاطر احساس خوش رنگی است که کمتر در دنیای مجاز و واقعی دیده ام . این خانه ، خانه ای میان ابر و مه است ، جایی غیر قابل دسترسی و مخصوص لیلا
پاسخحذفسلام
حالا مانند یک آرایشگر دست به قلم دفترم پر شده از خط چشمانت...
پاسخحذفسلام. ممنون بابت نظرای قشنگت و پست بسیار زیبات. حالت هم، دلت هم که انگار هنوز تنگ است...