راستی بهشت کجاست؟
خیلی دور نیست از من ...
اندک جایی ست میان دستهامان
که با هیچ کجا معامله اش نمی کنم!
قلمرویی نامرئی از زیباترین رنگین کمان ها
و خاکی که در آن بلندترین درخت ها
عمیق ترین ریشه ها را
به مرکز هستی دوانده اند.
تکه ای آسمان که هر چه کهکشان است را
بر متن اش جای داده است.
این جا
در فاصله ی دستهامان
سبزه ها سبز تز
و آفتابگردان ها زردترند.
این جا
زمان با ضربه های نبض هامان اندازه می شود
و خورشید است که دور سیاره ی بودنمان می گردد.
این جا
در فاصله ی دستهامان
زیباترین بهشت خداست ...
لبلا 09/09/2009
دو داستان
۵ سال قبل
Einen wunderschönen guten Morgen Leila-Djan
پاسخحذفMit diesen Zeilen zeigt dein Lichblick die Zukunft...wie mutig Du schreibst
Sorgen-Vergessen ist der Weg, sie zu heilen....habe ich das irgendwo gelesen....Du hast den Weg gefunden....Verliere den nicht...Haideh
سلام
پاسخحذفاشعار خيلي زيبايي داريد
ما تا يك ماه آينده يك نشريه ادبي در مشهد چاپ ميكنيم كه يك بخش معرفي وبلاگ داريم
اگه اجازه بدين وبلاگتون رو توي گاهنامه معرفي كنم
لطفا اگر موافقيد خبرم كنيد
دست هائی که انگشتان هم را لمس کرده اند روزی
پاسخحذفچشم هائی که چشم انداز هم را دیده اند روزی
در رویایی یکسان
شبی هم دیگر را ملاقات می کنند
سلام به لیلای عزیزم