دلم به بوی درد آغشته است
دستانت به بوی دلم
فاصله ها آنقدر بزرگ شده اند
که بر حرمت چشم شوریده اند
قسم خورده بودم
رویا در استخوان بپرورانم
و یادت را
در یاخته ها تکثیر کنم
باور نداشتم اما
این روزها مریم ها فراموش کار و
زهدان حافظه ها سترون است
بگذار بی قراری در دلت دست و پا بزند
و زخم هایت جوانه کنند
تا فراموش کنی
خاطره ها را مثله کردم
و لب هایم را به سیاه مست سکوت بخشیده ام...
لیلا
24آبان 1390
دو داستان
۶ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس