کبک دلم برف می خواهد
تا دور شدنت را نبیند
چشمم تحمل اشک ندارد
و خواب، تحمل چشمم .
در من جاده ایست
که تا بی نهایت تو پیچ می خورد
و گوش هایی که از صدای گلوله پر می شوند
دستهای سرخ تو،پوشانده پیکرم
و پرنده ای که صید خنده هات می شود...
لیلا
آبان 1390
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس