۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

ببارید بر سیاهی شب هایم
ای ابرهای آبستن!
زیر باران
غرق در برهنگی خیال می شوم
چتری را که به احتیاط برداشته بودم
در عمق گودال فراموشی زنگ می زند
و قایقی که بنا بود از مهلکه برهاندم
به تخته پاره ای سرگردان مبدل شده
کرانه ای به چشم نمی آید
آب اندوه را در خود حل می کند
و موج ها امید را به بیرحمی صخره ها می کوبند
و سیل مرا با خود می برد
ببارید بر سیاهی شبهایم
با شمایم ای ابرهای آبستن!
لیلا 2 خرداد 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برایم بنویس