ترجمه ی آزاد از اشعارHilde Domin
چشم اندازهای فانی
باید رفت
و چون درخت باید بود.
ریشه ها در خاک
یعنی گذر چشم اندازها و استوار ایستادن ما!
باید نفس را در سینه حبس کرد
تا باد از وزیدن باز افتد
و هوای غریب دورمان گردیدن را بیاغازد.
تا آن جا که بازی نور و سایه
سبز و آبی
اشکال قدیمی را دوباره تصویر کند!
و به خانه برسیم
جایی که میتوا ن نشست و
تکیه داد.
انگارکه بر مزار مادر نشسته ایم.
........................................................................................................................................................................
اینجا
کلمات
این کودکان ناخواسته ام
بر خود می لرزند.
بیایید
می خواهم بر سر انگشتان گرمم
بنشانم ا تان.
پروانه ها در زمستان
خورشید
رنگ پریده چون ماه
اینجا هم می تابد.
در این سرزمین
که بیگانه بودن را
با جرعه ی جان سر می کشیم !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس