اندوه از چشمانم سر می رود از رفتنت
خشم می جوشد از لبانم از سکوتت
تردید قل قل می کند در رگهایم از ندانسته های مکررت
هیچ با خودت فکر کرده بودی حتی برای یک لحظه
این اندوه این خشم این تردید بعد از تو
تا دیدار دوباره چه بر سرم می آورد؟
لیلا اردیبهشت 88
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس