۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

تو را در لا به لای شعرم می چشم
وقتی که خورشید
از حرارت دستانت می سوزد
و نسیم
عطر نفس های تو را به باغ می سپارد
و آسمان گیج از روشنی و تاریکی
لاجوردی می شود.
می دانی زخم های کهنه ی
کویر بودنم را بارانی
و برهنگی مرا
تنها نگاه تو می پوشاند
و لبهایم
در عطش نوشیدن تو داغمه بسته اند.
اگر از آن سو ترها
هنوز در انتظار منی
با گوشه چشمی بگو
تا شعرم را دوباره بنوشم.

لیلا 27 ماه می 2009

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برایم بنویس