۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

خیالت را تا کوچه بدرقه می کنم
به اتاق که می پیوندم
سایه ات به دنبالم می دود
در انتظار وقوع معجزه ای
که تو پیام آور آنی نشسته ام
شاید دوباره پیدایت کنم !

لیلا روزی از روزهای دلتنگی

۱ نظر:

  1. وقتی غصه می خوری
    غصه نمی خورم
    که
    غصه می خورد مرا
    تا مغز استخوان
    وقتی می خندی
    نمی خندم
    که جهان برایم یکسره
    شادمانه ترین خنده است
    اگر می خواهی
    شادمانیم را
    در نیم چاشت زندگی
    که می دانم که می خواهی
    خنده هایت را ارزانیم کن
    تا ببارند ابرهای آبستن
    بر من، بر توف بر همه ی آنها که دوستتان داریم.


    بابا مسعود

    پاسخحذف

برایم بنویس