۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

بر بال باد نشستن

امروز را باخانه تکانی آغاز کردم
یک هفته بیشتر به آمدن بهار نمانده است. عید آمد و ما خانه ی دل را نتکاندیم....
بانویی لهستانی هم به یاری آمده بود ."هلنا" سالیان میانه ی عمر را می گذراند . پس ازجدایی ناخواسته از همسرش تنها زندگی می کند
معلم بوده و حالا زندگی را با فراز و نشیب هایش صبورانه می گذراند برایم از لحظه های خوشبختی اش می گوید. -در روزهای آفتابی وقتی اتاق کوچکش غرق در نور می شود و عطر گلهای گلدان فضا را رنگین میکند فنجان قهوه در دست روی تنها مبل اش لم می دهد و چشمانش را می بندد و این همه خوشبختی را قطره قطره می نوشد.-
دیرتر...
برای آماده کردن هفت سین ام به مغازه ایرانی سر می زنم "تکه ای ایران"؟
صاحبان این تکه های وطن سعی دارند با پخش ترانه های شاد و رقص حاجی فیروز های عروسکی حال و هوای عید را به هر
قیمتی به غربت بیاورند افسوس حضور جعبه های شیرینی درجه سه صادراتی هم تلخی عاریه بودن این فضا را شیرین نمی کند....
ودر چهره ی بی حوصله ی آقای... نشانی از شوق آمدن بهار نمی بینم

اما مصمم تر از آنم که با دیدن این صحنه ها از میدان به در شوم
این چهارده سال همه ی تلاشم این بوده که نوروز را با همه ی زیبایی هایش جشن بگیرم...
این را به ایرانم به فرهنگم و به ریشه هایم مدیونم. ایرانیم هر کجا که باشم...
با خرید ماهی های قرمز و چند "سین" از هفت سین با دست پر از تکه ی وطن بیرون می زنم...یک بغل آرزوی زیبا را هم
به هر مصیبتی گوشه ای جای می دهم و مرحمت زیاد...
کلی کار دارم و دخترکم که در انتظارم است.
راستی برای خودم هم عیدی خریدم "بر بال باد نشستن" از شهرنوش پارسی پور ...
صفحه ی اول کتاب خواهم نوشت لیلا عیدت مبارک ...

۲ نظر:

  1. Sale no-ton mobarak

    oomidvaram ke shadi-e bahar toe chizaye dige jostejoo konid na chehre atrafian
    ;)
    shad bashid

    پاسخحذف
  2. Saal-e no pishaapish mobaarak Leila jaan
    :-)
    saale besyaar khoob va khoshi raa baraaye shoma va Mana joon aarezoomandam

    ps - Btw, I really like your writing style! Have you ever thought about publishing your poems or writing a novel..?

    پاسخحذف

برایم بنویس