مصیبت من و دل
انکار نمی کنم دلم برات تنگ شده
بد جور
نه اینکه بد باشد جورش
حال و روزم بد شده ...
دل دیگه
صاحب اختیاره
بد جور
نه اینکه بد باشد جورش
حال و روزم بد شده ...
دل دیگه
صاحب اختیاره
همه کاره ی من شده ...
داد از این دل
داد از این دل
که همیشه مایه ی دردسره
اگه می شد بلایی سرش می آوردم به خدا
یه جایی دفنش می کردم
بپوسه زیر رطوبت خاک
نه شایدم جوونه بزنه
خدا رو چه دیدی !
یعنی چه؟
یعنی همین !
می دونی روز و شبام گم شده
شبا مو بی ستاره کرده
یه جایی دفنش می کردم
بپوسه زیر رطوبت خاک
نه شایدم جوونه بزنه
خدا رو چه دیدی !
یعنی چه؟
یعنی همین !
می دونی روز و شبام گم شده
شبا مو بی ستاره کرده
روزامو بارونی کرده
از کار و زندگی موندم به خدا...
وقتی بی اعتنایی می کنم بهش
بلوا به پا می کنه
رسوام می کنه
وقتی بی اعتنایی می کنم بهش
بلوا به پا می کنه
رسوام می کنه
یعنی چه؟
یعنی همین !
هم صحبتش که می شم
اول مصیبته
می خواد از تو بگه از نبودنت , جای خالیت , دل سنگ ات
می خواد از اینی که هستم بی چاره ترم کنه
یه تکه گوشت , این همه خون
دو تا دهلیز- دو تا بطن
یه مشت رگ و پی
یه تکه گوشت , این همه خون
دو تا دهلیز- دو تا بطن
یه مشت رگ و پی
عذاب جون ...
شایدم باید
مثله ش کنم
هزار تکه...
خوراک این همه لاشخور
خلاص
القصه
یک کلام
دلم برات تنگ شده
بد جور
نه اینکه بد باشد جورش
حال و روزم بد شده
دلم برات تنگ شده
بد جور
نه اینکه بد باشد جورش
حال و روزم بد شده
بد جور ...
5 فروردین 1388
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف