۱۳۸۸ فروردین ۲, یکشنبه

زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه یی بیهوده می خوانید. ـ
چراکه ترانه ی ما
ترانه ی بیهودگی نیست
چرا که عشق حرفی بیهوده نیست
روزی ما دوباره کبوتر های مان را پیدا خواهیم کرد
مهربانی دست زیبائی را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست .
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ئی ست
و قلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم
روزی که هر لب ترانه ئی ست
تا کمترین سرود بوسه باشد .
روزی که تو بیائی برای همیشه بیائی
و مهربانی با زیبائی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوتر های مان دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم .
احمد شاملو

قصد نوشتن داشتم
این شعر بی اختیار به یادم آمد
نیازی به نوشتن ندارم دیگر
او را می خوانم
و سکوت شایسته ترین است

۱ نظر:

  1. dashtam toe zehnam chand ta eshkal be in sheretoon migereftam ke khate akhar fahmidam male shamlo-e
    D:
    pas maloom mishe ya shoma ham sathe shamlo migid ya man bikhod eshkal migiram
    ;)

    پاسخحذف

برایم بنویس