۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

دیگر دلهره ی رفتنت قلبم را نمی لرزاند
حتی اگر برای همیشه ترکم کنی
دلیلی برای خندیدن هست
و روزهای آفتابی کم نیستند
کاش می شد
همه ی ترس ها را در چمدانی جا داد
و به نشانی هیچ کس فرستاد.
من به تو عادت نکرده ام
و تو هرگز دوستم نداشته ای
کاش می شد
همه ی دروغ ها را در رودخانه -همین نزدیکی ها-ریخت
تا شتابان در جایی دور-خیلی دور- به خلنگزاری بریزند
من عاشقت نشده ام
و تو هیچوقت حقیقت را نگفته ای
حالا شک ندارم
حتی اگرهمین امروز هم ترکم کنی
باز هم از ته دل میخندم
چرا که روزهای آفتابی کم نیستند.
لیلا 14 آگوست 2009

۱ نظر:

  1. کاش می شد
    همه ی ترس ها را در چمدانی جا داد
    و به نشانی هیچ کس فرستاد.
    mahshar boooooooooooood

    پاسخحذف

برایم بنویس