skip to main
|
skip to sidebar
صدا کن مرا صدای تو خوب است...
۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه
عقربه ها نیامدنت را پا می کشند و
زمان مثل درد بر تنم پاشیده می شود
عادت نکرده ام به نبودنت
بد جور به ثانیه هایم چسبیده ای !
لیلا
عصر بیست و هشتم مرداد هزار و سیصد و هشتاد وهشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هر روز به آنها سر میزنم
حضور خلوت انس
دو داستان
۵ سال قبل
شهاب مقربين
ترجمهی فرانسوی
۶ سال قبل
R E N D A A N رِ ن د آ ن
Yashar Ahad Saremi
۷ سال قبل
شمس لنگرودی
گردوی تازه رسیده
۸ سال قبل
فردا روز دیگریست/پروین سلاجقه
نقد ی بر مجموعه شعر"به مردن عادت نمی کنم" روزنامه آرمان - داریوش معمار
۱۱ سال قبل
واژگان خیس
۱۱ سال قبل
Tasiyan.com RSS Feed
Mahmag-Farsi
هشتاد .::. ادبیات جوان ایران
حلقه ملکوت
خوانده ها
زندگی رنگ است ....محسن مخملباف
سایت های دوست داشتنی
http://lyrikline.org
http://www.ketabeshear.com
http://www.vazna.com
آتی بان
احمد شاملو
جلال خسروی
شورای گسترش زبان فارسی
فاخته
فروغ فرخزاد
مجله ادبی عصرآدینه
کانون ادبیات ایران
بايگانی وبلاگ
◄
2012
(41)
◄
مارس 2012
(5)
◄
فوریهٔ 2012
(15)
◄
ژانویهٔ 2012
(21)
◄
2011
(90)
◄
دسامبر 2011
(11)
◄
نوامبر 2011
(22)
◄
اکتبر 2011
(9)
◄
سپتامبر 2011
(9)
◄
اوت 2011
(8)
◄
ژوئیهٔ 2011
(1)
◄
ژوئن 2011
(2)
◄
مهٔ 2011
(5)
◄
آوریل 2011
(4)
◄
مارس 2011
(12)
◄
فوریهٔ 2011
(4)
◄
ژانویهٔ 2011
(3)
◄
2010
(59)
◄
دسامبر 2010
(4)
◄
نوامبر 2010
(8)
◄
اکتبر 2010
(7)
◄
سپتامبر 2010
(9)
◄
اوت 2010
(2)
◄
ژوئیهٔ 2010
(5)
◄
مهٔ 2010
(6)
◄
آوریل 2010
(6)
◄
مارس 2010
(4)
◄
فوریهٔ 2010
(6)
◄
ژانویهٔ 2010
(2)
▼
2009
(203)
◄
دسامبر 2009
(1)
◄
نوامبر 2009
(11)
◄
اکتبر 2009
(9)
◄
سپتامبر 2009
(15)
▼
اوت 2009
(23)
خنده های من از سکوت تو سهمگین تر استو فاصله ها زما...
دور شدنت را نشنیدمکسی صدای گام هایت را در کوچه پن...
در لحظه ای گمشده در تکرار زمانوقتی که دستان جستجوگ...
با خودم عهد می بندمبوته های تمشک که آنسوی آفتاببه ...
هنوز طعم عشق دارد خیالتطعم گیلاسعطر یاس.از رویاهای...
شعرم را به آسمانت بیاویزابرها کلام را بارور می کنن...
تازی چشمانتاز نفس افتاده قلبم رابه دندان گرفتهپیشک...
هایده امروز میگفت لیلا این همه غم در نوشته هایت با...
سالها پیش - شاید هزاران سال پیش -از حسی غریب -چیزی...
سلام عزیزبزرگ مهربانچه خوب ناگفته هایم را شنیدیو ص...
چرا دلتنگی؟می دانی و می پرسی یا می خواهی بدانم که ...
از سپیدی کاغذ می ترسماز اتاق بی پنجرهاز تکرارعکسم ...
عقربه ها نیامدنت را پا می کشند و زمان مثل درد بر ت...
من دوباره زاده شده اماما یادم نیست کجا به دنیا آمد...
مهم نیست که زمان را گم کرده امنامت را که پیچیده در...
به نفرین زمین دچار شده امتو راه به خانه ام نمی بری...
شب است و دست های مهربانتتاریکی رویایم را می نوازد....
گاهی زمان در کوچه ی رفتن گم می شودو باران در غروب ...
دیگر دلهره ی رفتنت قلبم را نمی لرزاندحتی اگر برای ...
هنگام عبورت از پنهانی ترین لایه های ذهنم-آنجا که ت...
یک هفته ست که برگشته امیک هفته ست که عزیزترین هایم...
از من گریزانی یا از ترس؟ترس از یکی شدنماندنو دوبار...
بر شانه های بودنتغباری سپید از جنس اندوه نشسته است...
◄
ژوئیهٔ 2009
(10)
◄
ژوئن 2009
(27)
◄
مهٔ 2009
(49)
◄
آوریل 2009
(30)
◄
مارس 2009
(28)
درباره من
leila
مشاهده نمایه کامل من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس