۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

من دوباره زاده شده ام
اما یادم نیست کجا به دنیا آمده ام!؟
حتی امنیت بطن مادر را هم به خاطر نمی آورم!
بالا پوشی از نیاز و
پاپوشی از وهم به پا کرده ام
انگار جایی در حوالی درد
در فصل آخر اندوه حافظه ام را گم کرده ام!
از جایی دور- بسیار دور-
صدایی می شنوم
گویی کسی مرا به نام می خواند : ل ی ل ا
و لبخندی به رنگ صمیمیت
پیکر یخ زده ام را گرم می کند
من دوباره به دنیا آمده ام
شوریده تر از دیروز
و خسته تر ...

لیلا 29 مرداد 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برایم بنویس