در لحظه ای گمشده در تکرار زمان
وقتی که دستان جستجوگرت
آوارگی نفس هایم را دوباره پیدا کرد
نگاهم در روشنایی چشمانت تکرار شد
و آسمان یکباره پر شد از پرنده های رنگین پر
عمق کهربایی نگاهت
آبشاری بود به بلندای نور
و من عطر بودنت را
به ژرفای خواستن بخشیدم
تو شاعر خیالپرداز رویای منی
که لحظه هایم را می سرایی
و می دانم که عشق مفهومی جز این نیست
و خوشبختی خاطرات کوچکی ست
که در ثانیه های دلبستگی ساخته می شود.
لیلا 5 شهریور 1388
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس