سحر قایقم را به دریا می اندازم
پارو نمیزنم نسیم مرا با خود می برد
دل به موج ها سپرده ام
هوای مروارید ست در سرم
آیینه ی آب در برابرم
و عکس تو که در آن پیداست
شوقی به کشف ناشناخته دیگر نیست
لبخند تو در صدف زیباست.
لیلا یازدهمین روز خرداد 88
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس