۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

سپیدی مویی نیست
در سیاهی جنگل فکرم
هزار ساله ام
و هنوز هم زیبا.
شعرم
بکارت ساختگی کلام را هزار تکه می کند
آخ صدایم درد می کند
از هجوم این الفاظ منسوخ
از کجا می شنوم
نوای کمانچه ی مهرورزی پوشالی را
که حتی عنکبوت ها را هم فراری می دهد
نگاه کن
در هیاهوی این شهر پر فریب
زنی هست
که برای عاشقی مزد می گیرد
و اندام چروکیده اش
هوس هم خوابگی را سترون می کند.
همدلی را باور نمی کنم
چرا که در این کهنه بازار
دلاله گان محبت بسیار بوده اند
فاسد تر از زمانه ی مسموم
مفلوک تر از گدایان بی دست و پا.
هیچ نشانی از بهبودی زمانه نیست
در تلاطم این همیشه خسته ی سیال
آنچه را که بی تردید می پذیرم
تکرار دروغی ست
که سال هاست
در گوشه ی قلب ها جای گرفته است
فریبی بزرگ
که زندگانی نامش نهاده اند...

لیلا 7 تیر 1388

۱ نظر:

  1. DJ Azarnoush

    Che Shere Ghashangi. Moafagh bashi lila aziz

    djazarnoush@yahoo.de

    پاسخحذف

برایم بنویس