هم قصه ی دیروز
قیس
آشنای قدیمی
کجایی؟
سال هاست که پی ات می گردم !
کجاوه نشین نیستم
غربت نشینم و دل خسته.
شوریده ی کویر خانه ام نیست
در سرزمینی سبز خار گشته ام !
رسم دلدادگی را قرن هاست که فراموش کرده ام
لیلا ی آن روزها در هیاهوی شهر حیران است !
تنگ غروب
به وقت سقوط شرقی ترین ستاره در دور دست
در ایوان خانه ام
که هیچ شباهتی به خیمه ی آن روزگار ندارد
می نشینم و
طلوع ماه را در انتظارم
محبوب دیرین مجنون
آخر کجایی؟
نکند تو هم به جمع عاشقان بی دل این روزها پیوستی؟
لیلا
9 تیر ماه 88
دو داستان
۵ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس