با آسمان قهر کرده ام
چشم دیدار ماه را ندارم
از چشمک زدن ستاره ها بیزارم
می خواهم عریان زیر باران بنشینم
دفترم را باز کنم و شعر بنویسم
می خواهم روی خاک خیس غلت بزنم
و تنم را با گل بپوشانم
و خواب هایم که حالا شکل زندگی شده اند را فریاد بزنم
آن وقت تو بیایی
رو به آسمان بنشینی
و دفترم را بلند بلند بخوانی
شاید با آسمان دوباره آشتی کنم...
لیلا 12 خرداد 1388
دو داستان
۶ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برایم بنویس