۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

روزی قلبت را عریان خواهم دید
وقتی نگاهت ماه را دونیمه کند
و خورشید در حرارت دستانت شعله ور شود
وقتی بی امان بر تنم بباری
و صدات از مرزها هم بگذرد
نامم را بخوان
با نوایی که از هر ترانه زیباتر است
و پنجره ات را به سویم بگشا ...

لیلا
6 فروردین 1389

۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

جرعه جرعه می نوشمت
در سطر سطر شعرم
رشته می بافم از واژه ها
و بر شانه های مهربانت می آویزم ...

لیلا
فروردین 89
با توست که در امتداد بودن جاری می شوم
مهربانی دستانت تنهایی ام را در آغوش می گیرد
ماه را پنهان کن
آسمانم باش
بگذار خواهش چشم ها
از گونه هایم سرازیر شود
نگاهم کن
ببین چگونه بهار بر پیکرم می پیچد
و عشق در بلاتکلیفی دستانم
هستی ام را بی رحمانه بر باد می دهد...

لیلا
5 فروردین 1389
از خاطرم عبور می کنی
بی صدا
نرم
پر شتاب
حضورت را جشن می گیرم
دست افشان
پای کوبان
خنده کنان
از لا به لای دیروزها
امروز را بنا می کنی و
در آغوشت
فردا را دوباره پیدا می کنم
و دنیا انگار بر شانه های تو بنا می شود ...

لیلا
4 فروردین 1389