۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سه‌شنبه

گفتی تنت هزار راه دارد برای گمراهی
زن شبانه ام
با تمام اندوهم
خیالم را به خوابت می فرستم
رویایت پر از ستاره های دور می شود
و خنکای ابر مرطوب همچون دهانی نیمه باز
لب های وحشی بودنت را می بوسد ...

لیلا/دهم بهمن ماه 1390

۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

ترک ام می کنی
تا تمام شوم
و فراموش نکنم
با تو بودن تمام زندگی ست

لیلا/بهمن 1390

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

گیسو طلایی و سفیدروست
زن ایده آل تو
زیر چشمی نگاهم که می کنی
سیاهی مو ها و گندم گونه ها را
با دستپاچگی پنهان می کنم ...
با تو خواب دیدن
بی تو بیدار نشستن
شعر خواندن
ترانه شنیدن ...
چه نقشه ها که نکشیدیم
چه کابوس ها که ندیدیم
مرا به به یک پیمانه فاصله فروختی
تو را به یک پیاله درد خریدم
تا صبورانه زندگی را مدارا کنیم
و به فراموشی هم
مومنانه عادت کنیم ...

لیلا/نهم بهمن نود
باشی یا نباشی
هستم تا بدانی
صبوری شرط اول است
و دیوانگی آخرین آن
"بحری ست بحر عشق که هیچش کناره نیست"
صدایم را به دریا می سپارم
می آیی
غربتم را به ساحل می بری
و در چشمهایم غرق می شوی ...
یادم نیست
سردم بود
تا تو آمدی
و شرجی ترین آغوش ها را
برایم به ارمغان آوردی
و نگاهی که
شاخه هایم را شکوفه باران کرد
نیستی و انگار همیشه بوده ای
میان دست های تو
و خواب های من
فاصله ای نیست
که اگر هست
صدای نفس های توست
و خنده های من
و تکرار آنچه نامش همدلی ست
به بی رمق ترین لبخند
و خداحافظی شتاب زده ات
به آخرین نگاه
و بی حواس ترین بوسه ات
به آن ایستگاه
به آن روز سرد برمی گردم
تا فراموش کنم
حرف های ناگفته را در چمدانت برده ای
و تکه های خاطره را در جیب ها گم کرده ای...
نمی توانم باور کنم
قلبی که زیر بارانی ت پنهان کرده بودی
هرگز در هوای چشم هایم نلرزیده بود .
از همان روزهاست که سرگردان رفتنت
تمام جمعه ها به متروک ترین ایستگاه ها پناه می برم ...
احساس می کنم جوان شده ام
دیگر عاشقت نیستم
و خورشید یخ بسته میان سینه ام
خیال دوباره تابیدن اش گرفته است
از دلواپسی ها که بگذریم
نشانی دستهایت را هم فراموش کرده ام
و دیگر مهم نیست
کجای سفر جا گذاشته بودی ام
محبوب دی روز
آشنای فردا
همان طور که سرگردان و خسته ای بمان
و برای حرف های ناگفته ات
روزها و ساعت ها قصه بباف
طاقت ام را به باد سپرده ام
برای منتظر ماندن امروز خیلی دیر است
بر بام زندگی ایستاده ام
و روزهای با تو بودن
آن یاد های خوب
چقدر از دور، نزدیک اند.
به قول کریستوفر مارلو:
همدیگر را اندکی دوست بداریم ولی طولانی
خیلی دوستم داشتی
خیلی کوتاه
اصلا کریستوفر مارلو را می شناسی؟
دیواری که کوتاه تر از دیوار من نبود
آمدی
سرک کشیدی
رفتی
بی آن که ببینی
آن سوی ویرانه ها
پیچکی غریب خواب آفتاب می بیند...

۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

دلم می خواست غزل صدایم کنی
تا شعری نو در چشم ها نوشته شود
تاریک تر از همیشه
راه به خانه نمی برم
و حکایت دستهای من و شانه های تو
منسوخ ترین افسانه روزگار می شود
در حجم اندوهی که ریشه کرده در واژه ها
قصیده آغوش تو شکل می گیرد
و تکرار نام من از زبان تو
عاشقانه ترین ترانه ی دنیاست
که فراموش می شود
نگاهت را به خانه ام بفرست
تا لبخند بر لبانم غزل شود...

لیلا
بیست و یک دی ماه 1390
بیا دوباره همان قدیمی ها باشیم
تو ، مهربان ترین مرد عاشق گریز
و من
تنها ترین زن غمگین دنیا...

لیلا
زمستان 1390
گفتی شعرهای خوب همه عاشقانه اند
ندانستی اما
همه شعرهای خوب من
داستان دل از تو بریدن است
لیلا
دی ماه نود

۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

از راه به بیراهه ام ببر
به دخمه های تاریک تنت
به خستگی های خاموش پیرهنت
من کهنه آبروی زن های دی روز
و بی حیایی لکاته زن های امروز را
زیر پاشنه های بودنم له می کنم
و دلم ، که گفتی بودی
هم قواره احساست نیست را
به چوب حراج می زنم
بیا ببین
این جا
در این گوشه از خراب آباد
زنی آواره از جنس خاک
با ننگ و داغ هزار یاد
به انتظارت نشسته است

لیلا
شانزده دی نود

۱۳۹۰ دی ۱۵, پنجشنبه

وقتی فاصله بختک وار
برتن دوستی ها می افتد
و زمان کاهنده و سرد
رفتن ها را فرسوده می کند
چاره ای جز پناه بردن به فراموشی هم هست؟

لیلا
شانزه هم دی ماه نود

۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

تیک ...
تیک ...
تیک ...
صدای ثبت فاصله هاست
یا تکرار گزنده حقیقتی
که نامش
بی تو بودن است...

لیلا
زمستان نود
شبیه آخرین روزهامان شده ایم
بلاتکلیف ،
دستپاچه،
نگران.
کاش می شد
ذره ای از اولین لحظه ها را بدزدیم
و در پنهان ترین گوشه ی لبخند ها مدفون شان کنیم
و ذره ذره فراموش کنیم دور از هم
چقدر آواره ایم...

لیلا
سیزدهمین روز زمستان نود

۱۳۹۰ دی ۱۲, دوشنبه

بوتیمار من باش
غم خوار من باش
از بیم تشنگی ت آب می شوم
نترس
تمام نمی شوم...

لیلا
دوازدهمین روز از زمستان نود