۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

خیال تو که متولد می‌شود در من
حجم اندوهی را پر می‌کند
که می‌خواهد همرنگ چشم‌های تو باشد
و انگار صدایت را از حفره‌ای در سینه ام
تا بی‌‌‌‌نهایت هر لحظه می‌شنوم
نیستی و رد پای نبودنت
خستگی هزار ساله‌ای را به دنبال می‌کشد
که از طاقت ماندن خیلی سنگین‌تر است
و من هر روز مثل دیروز
از امروز تا همیشه
تکه‌های خنده‌هایت رابه لب‌ها می‌دوزم
تاشاید از برهنگی واژه ها بر خود نلرزم
نه این خیال تو نیست
این خود تویی که در شعرهایم‌ زاده می‌شوی...
لیلا
نهم اردیبهشت 1390

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

لبه انتظار که ایستاده باشی

و هزار ثانیه اضطراب را که نفس بکشی

به رفتن فکر می‌کنی

رفتن و نرسیدن

حالا دیگر در حسرت نگاه تو نیستم

به عبور بهار تکیه می‌کنم

و سماع پروانه‌ها را در آغوش می‌گیرم

حس می‌کنم سالهاست از فصل دوست داشتنت دور مانده‌ام...


لیلا

اردیبهست هزاروسیصدونود

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

روبه روی باد صدایت می کنم

بوسه هایم قاصدک هایی

که بر گونه ات سنجاق می شوند

و تو مرد محبوب عاشق گریز من

سرت را در بارانی پنهان می کنی

رو به روی باد...

لیلا

فروردین نود

۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

تو سکوت می‌کنی

وشنیدنی‌تر می‌شوی

من فریاد می‌زنم و

مهجور‌تر می‌شوم

شعر در گلویم طلای مذاب می‌شود

وقتی صدایم می‌کنی

نگرانم نیاش

نفس بریده نمی‌شوم

من سال هاست که بی‌صدا تکرار می‌شوم

لیلا

نوزده فروردین نود