۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

میلادت همین روزهاست
همین ساعت ها
خیالت همین جاهاست
همین کناره ها
چشمانت همین اطراف
همین گوشه هاست...
می خواهم ببوسمت
نیستی
خواب می بینم
هوا روشن است
شهریور از راه می رسد
می آید تا در حضور نسیم
شعر تو را تکرار کند
تا آسمان نقش لبخندت را ببارد
تا رودها در نام تو جاری شوند
ومن همیشه می دانستم این وقت سال
پر از صدای بال پروانه هاست...

لیلا
شهریور 1390

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

بهارم باش
پاییزم
تابستانم شو
زمستانم
موهایم را بباف
بگذار دستانت رنگ شب بگیرند
شانه هایم را نوازش کن
شاید زمهریر تنم اسیر شعله شود
ببوس مرا
بارها و هزاران بار
تا دوزخ لب ها
به آفتاب سلام کنند
اینکه می خواهم پرنده ات باشم
حقیقت غمگینی است
که پرواز را به اوج تنهایی می برد
و غربت که در انتهای بودن
آهسته صد ساله می شود

لیلا
بیست و یکم آگوست 2011

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

در من مسافری
با خیال رفتن...
لب هایی با زمزمه ی رسیدن...
و چشم هایی به رنگ دلتنگی...
می خواهم زنی باشم
خالی از کابوس نرسیدن...
لبریز از رویای ماندن...
و آغوشی که به خانه ی تو باز شود.
لیلا
سی ام مرداد90

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

روی استخوانهایم که می رقصی
رنگین کمان تنم آبی و بنفش را کم می آورد
و خواهشی کبود
از رگ ها بالا می رود
لبخند جامانده بر لبها
ته مانده ی آتش سیگارت
و خاکستری از اندوه
که سر ریز می شود از انحنای بازوها...
برایم چای می ریزی و
من گونه ها را در آینه نقاشی می کنم
دلشوره ام به استقبال رفتن می رود
وقتی کلید را در دستانت می فشاری...

لیلا
27مرداد 1390

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

هم پای واژه ها
که زنجیری نام تو اند
تا ادامه ی درد راه می روم
و یادت همین جا
نزدیک تر از آسمان
اندوهم را در آغوش می کشد
نگاه کن
حافظه نوازش
دلواپسی لحظه ها را
چگونه بر باد می دهد...

لیلا
نیمروز بیست و چهارم مرداد هزار و سیصد و نود

۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

می بوسمت و ستاره های چشمانت
خلوتم را در آغوش می گیرند
خیال کن این تن
این خسته ی صبور
میعادگاه توست
با خدایی که مرا با نگاهت آشنا کرد
خیال کن دستانم آفریده شدند
تا دردهای تو را مصلوب کنند
خیال کن سرمازده گنجشکی
در ایوان حضورت تکه های آفتاب می جوید
و ماه اینجا میان سینه ام
تنها برای شب های تو می تابد
هنگام , هنگام رفتن است و خط های پیشانی ات
حکایت جاده های دور را سر می دهند
ومن لبخندت که طعم چای می دهد و اندوه را
یک جرعه می نوشم ...

لیلا
مرداد نود

عطر نگاهت نشسته بر پیرهنم
کنار دستهای تو
روی خیسی گونه ها
طرحی از چشمانت
صدام را به خلسه می برد...
و تعبیر تنهایی
زیباست مثل لبخندت
انگار از نبودنت لبریز می شوم
و تو در خواب هایم راه می روی...

لیلا
17مرداد 1390

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

مرد شهریور
ای رویای آبی
نگاه کن
شعرم از انگشتانت چگونه غزل می نوشد
و کاکلی های بی قرار چشمانم
چگونه ترانه ی سفر را
در آسمانت به پرواز می کشند
در گرگ و میش رهایی
جایی میان رفتار تشنگی و نجابت دستانت
ستاره بختم روشنی را طلوع می کند
و من آفتاب ناگزیر حضورت را
به آشیانم می خوانم
و تمام زنانگی ام پروانه ای می شود
که پیروزی عشق را فاتحانه جشن می گیرد

لیلا
تهران
اول آگوست دوهزار و یازده