۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

تو کلام آخر شعری
در سطر های نا نوشته ام
خیالت را در مسیر جمله ها بدرقه می کنم
و صدایت را از حنجره ی باد می شنوم
نامت نجوای شاعرانه ی ترانه ایست
که لبهای زخم خورده را نوازش می کند
و لبخندت
نزول باران واژه بر پیکر سرودنم
دلم غزل می خواهد از دستهایت
و دلیلی برای انتظار
سراغت را از کوچه می گیرم
و خالی نبودنت درخت ها را عریان می کند
می بینی چگونه شکوه هایم را
بر صفحه ها قدم می زنم
و دلواپسی ام را بر بال نگاه به جانبت می فرستم؟
وقتی سکوت می کنی
برای دوباره نوشتن تردید می کنم
و گلویم سرب مذاب بی مهری را
جرعه جرعه می نوشد
اینجا سرد است و
سپیدی کاغذ
از بی قراری شعرم لبریز می شود ...

لیلا
شانزدهم مهر ماه هشتاد و نه

۳ نظر:

  1. خیلی قشنگ بود خیلی از کیه این شعر؟

    پاسخحذف
  2. برای خوانش چند مطلب دعوتی

    پاسخحذف
  3. سلام

    اینجا سرد است و
    سپیدی کاغذ
    از بی قراری شعرم لبریز می شود ...

    زیبا ومملو از جس شاعرانه...

    پاسخحذف

برایم بنویس