۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

چه در پاییز زاده شوم
یا در بهار بمیرم
در زمستان تو پیر می شوم
که یخ می بندم از زمهریر نبودنت
و می بارد زمان بر سپیدی اندوهم
آتش هم که بگیرد این تن
باز هم قندیل این لب ها آب نمی شود
ته مانده های خنده هایت
در چمدانم جا گرفته است
و مرا به متروک ترین ایستگاه ها می برد ...

لیلا
22 مهر 1389

۳ نظر:

  1. لیلای نازنینم نمی دانم چرا تازگی حرفهای دلت اینقدر بیشتر به دلم می نشیند. راهی که می روی مقصدش صبحی روشن است.
    پویا نوری نایینی

    پاسخحذف
  2. سلام.فصل پاییزتان زیبا. امیدوارم خوش و خرم باشید...

    پاسخحذف
  3. سلام
    پر از هجران است این هجرت تحمیلی همراه غمی به لطافت شعر...

    پاسخحذف

برایم بنویس